تبار شناسی ادبیات پیش از مشروطه
ادبیات بیدارگر، نقاد و نهیب زن
دكتر علی اكبر امینی
گقتمان ادب سیاسی ایران در اوایل حكومت سلسله قاجار، پیكری بی رمق و فسرده بود كه نه حرفی برای گفتن داشت، نه گوشی برای شنیدن و نه امیدی به ماندن! نه چهره برجسته ای و نه فریاد رسایی! و این در حالی بود كه جامعه ایران چو مرغی نیم بسمل در گوشه ای جان می كند. در آتش استبداد میتافت و برمیتافت
جامعه ای غرق در خرافات و موهومات، اسیر پنجه سنتهایی ناسالم سیاسی، ظلم و ستم و بی عدالتی و به سرعت در سیر قهقرایی! و ادیبان ما اغلب عامل مشروعیت بخش و بازیگر نقش ایدئولوژیك! همپا و همصدا با فرخی، عنصری، عسجدی و انوری و صد البته مفلوكتر! چون ممدوحانشان مفلوكتر بودند! اینان همان بودند كه خود «انوری» آن شاعر مدیحه گو، در وصفشان چنین گفته است
ای برادر بشنوی رمزی زشعر و شاعری تا زما مشتی گدا كس را به مردم نشمری
دشمن جان من آمد شعر، چندین پرورم ای مسلمانان فغان از دست دشمن پروری
شعر دانی چیست؟ دور از روی تو حیض الرجال قالیش گو خواه كیوان باش و خواهی مشتری
گر مرا از شاعری حاصل همین عار است و بس موجب توبه است و جای آنكه دفتر بستری1
و سنایی غزنوی، آنان را چنین توصیف می كند
ابلهی را خدایگان خوانند آب خود می برند و نادانند
روز و شب در ركاب سفله دوان همچو سگ خواستار لقمه نان2
بیداردلان دوران قاجار، نخست این گونه ادیبان و ادبیات را به باد انتقاد گرفتند. میرزا فتحعلی آخوندزاده در مورد شعر این دوره می گوید: در ایران نمی دانند «پوئزی» چگونه باید باشد. هرگونه منظومه لغوی را شعر می خوانند، چنان می پندارند كه پوئز {كذا} عبارت است از نظم كردن چند الفاظ3 بی معنی در یك وزن معین و قافیه دادن به آخر آنها. در وصف محبوبان «با صفات غیر واقع» یا در وصف بهار و خزان «با تشبیهات غیر طبیعی». از متاخرین، دیوان قاآنی از این گونه مزخرفات مشحون است.4
از سوی دیگر میرزا آقاخان كرمانی كه معتقد بود: «آتش زنه نور خرد جز سخن دیگر نتواند بود»5، در مورد مرده ریگ شعرا می نویسد: … تاكنون از آثار ادبا و شعرای ما چه نوع تاثیری به عرصه ظهور رسیده …؟ آنچه مبالغه و اغراق گفته اند نتیجه آن مركوز داشتن دروغ در طبایع ساده مردم بوده است. آنچه مدح و مداهنه كرده اند، نتیجه آن تشویق وزراء و ملوك به انواع رذایل و سفاهت شده است … شعرای فرنگستان انواع این نوع شعرها {مدح و غنا و غزل} را گفته اند و می گویند ولی چنان شعر و شاعری را تحت ترتیبات صحیحه آورده اند … كه جز تنویر افكار و رفع خرافات و بصیر ساختن خواطر و تنبیه نفوس به فضایل و ردع و زجر قلوب از رذایل و عبرت و غیرت و حب وطن و ملت تاثیر دیگری بر اشعار ایشان مترتب نیست … تنها كسی را كه ادبای فرنگ می ستایند، همان فردوسی توسی است …6
میرزا آقاخان كرمانی شعر می سرود و امیدوار بود كه سروده هایش روشنگر و موثر باشد. وی، شعر زیر را خطاب به ناصرالدین شاه سروده است
بترس از جهان جوی ایران خدای كه بعد از تو خیزند مردم به پای
بنالند از دست جور و ستم بگویند با ناله زیر و بم
كه ایزد همی تا جهان آفرید كسی زین نشان شهریاری ندید
كه جز كشتن و بستن و درد و رنج گرفتن هم از كهتران مال و گنج
ندانست و آزرم كس را نداشت همی این بر آن، آن برین برگماشت
………………….
به كار رعیت نپرداخت هیچ پرستید گه گربه گاهی «ملیچ»
درین مدت سال پنجاه باز كه بر تخت می زیست با عز و ناز
همه جان مردم از او شد غمی به هر شعبه از ملك آمد كمی
خزینه تهی گشت و ملت گدا زبیداد او دست ها بر خدا
همه ملك ایران از او شد به باد به خاك آمد آن افسر كیقباد7
زین العابدین مراغه ای صاحب كتاب ابراهیم بیك در انتقاد از شاعران و نویسندگان چنین نوشته است: در ایران یك نفر ندیدم بدین خیال كه عیوب دولت و ملت را به قلم آورد آن كه شعرایند خاك بر سرشان تمام حواس و خیال آنها منحصر بر این است كه یك نفر فرعون صفت نمرودروش را تعریف نموده، یك راس یابوی لنگ بگیرند …8
عبدالرحیم طالبوف نیز در گفتگویی با یك مخاطب فرضی، چندین عامل را سبب ویرانی ایران دانسته و چنین نوشته است: یكی می گفت تربیت و ادبیات ما، مخرب اركان شرم طبیعی و آزرم بشری ما شد. اطفال ما از بزرگان خود جز می زنم، می بندم، پدرش می سوزانم و هزار فحش و سایر نامربوطات دیگر نمی شنوند و از معلمین نتراشیده در مكاتب، باب هشت در عشق و جوانی چنانكه افتد و دانی یا حكایت قاضی همدان … و از این قبیل اشعار، مدیحه قاآنی درتعریف محمدشاه ثانی، سرداریه و قصاید یغما و هزار بی ادبیهای دیگر یاد می گیرند.9
در اوخر دوران ناصری، رساله ای به صورت گفتگو بوسیله نویسنده ای نامعلوم نوشته شد. این رساله، مناظره ایی است بین «ی» سنت گرا و «ق» فرنگی مآب. این دو در مورد مسائل مختلف بحث می كنند، از بی هویتی گرفته تا خرافات و تا عقب ماندگی، فقر، جهل، پلیتیك، هندسه، جغرافیا، خط و سرانجام كار به شعر و ادبیات هم می كشد. «ق» می گوید: ادبیات ایران خالی از محتوا است. همه چیز بر پایه تملق است و الفاظی چون آنجنابها و فدایت شوم ها، به عرض می رساندها و رقیمه كریمه و بی خبر از دوری فیض حضور و این قبیل حرفهای بی مایه، جای كلام واقعی را گرفته است. اشعار هم از محتوا خالی است؛ شعرا یا به دنبال قافیه اند و یا به دنبال یوسف و چاه زنخدان و پروانه و شمع و جام جم، و چوگان زلف و چاه زنخدان هم كه نباشد وصف بهار است و مدح ممدوح ….10
سید جمال الدین اسدآبادی نیز در نقد شاعران روزگار و یادآوری مسئولیت آنان چنین گفته است: شعر با لطیف ترین احساسات بشری سر و كار دارد و كلام شاعر دلنشین ترین كلام هاست ولی شعر فقط تقلید از سبك گذشتگان و كنار هم چیدن لفظ ها و تشبیهات زیبا نیست؛ سخن شاعر باید مردم را به سوی خوشبختی و ترقی و خلق نیك راهنمایی كند.11
عوامل موثر در پیدایی گفتمان معترض
آن ادبیات سرگرم كننده پیشاهنگانی داشت چون فتحعلیشاه صبا (ملك الشعرا، متوفی 1238 ه. ق.) كه «شهنشاه نامه» ای در مدح ممدوح منحطی چون فتحعلیشاه سرود و خواست او را بر جای «رستم» شاهنامه بنشاند! یا میرزا حبیب قاآنی (1222ـ 1270 ه. ق) كه میرزا آقاخان كرمانی وقتی به نام او می رسد كه: «برای قحبه پتیاره ای بیش از 20 قصیده سروده و او را در حد مریم عذرا بالا برده»12، از خشم كف بر لب می آورد! همین قاآنی، روزی در مدح حاجی میرزا آقاسی صدر اعظم نه چندان كاردان محمدشاه سرود
ملكی هست در لباس بشر این خلایق نه لایق بشر است
و چون خورشید بخت حاجی میرزا آقاسی غروب كرد، چكامه ای بلند در ذم وی و مدح میرزا تقی خان سرود كه بیت زیر از آن منظومه است
به جای ظالمی شقی، نشسته عالمی تقی كه مومنان متقی كنند افتخارها13
قاآنی مصداق بارز آن شاعرانی است كه ذوق و ادب و هنر را وسیله مدح قرار می دهند و سر در آخور اقتصاد دارند و فقط به جیره و مواجب دل خوش می كنند
سعدی به ممدوحان هشدار می دهد كه «غرور مداحان» را نخرند، زیرا كلامشان، كالایی فروختنی بیش نیست
الا تا نشنوی مدح سخنگوی كه اندك مایه نفعی از تو دارد
كه گر روزی مرادش برنیاری دو صد چندان عیوبت بر شمارد14
این ادبیات نه قادر بود كه موجی برانگیزد، نه خواب خفته ای را دست كم «آشفته و آشفته تر» سازد تا چه رسد به اینكه بیدارگر و درمانگر باشد؛ گویی در انتظار «دم عیسی صبح» نشسته بود! آن شب چه دیر ماند و ماه مراد چه دیر از افق طلوع كرد، اما سرانجام «برآمد». عواملی چند، دست به دست هم داد و گفتمان ادبیات سیاسی و معترض را در پایان سده سیزدهم هجری پدید آورد: تحولات اجتماعی، ناكامیهای نظامی، فقر و عقب ماندگی، وزش و جهش موجهایی مدرنیستی و تحولات برون مرزی. این عوامل، همگی به هم وابسته بود. به عنوان نمونه ورود فرهنگ غربی به ایران به شكستهای نظامی ارتباط داشت و ورود مدرنیسم به غرب گرایی متصل می شد. فقر و جهل و سنتهای ناسالم سیاسی، زمین جگر سوخته ای آفریده بود كه تشنه باران خردگرایی و تعقل بود و همه این عوامل به ظهور گفتمانی مدرن انجامید.
یک: شكست از روسیه
شاید در این میان، عوامل سیاسی بیشترین تاثیر راداشتند و از همه مهم تر، جنگها و ناكامیهای پی در پی و تن دادن به پیمانهای خفت بار: شكست مرو در 1274 ه. ق، جدا شدن هرات در 1273 ه. ق، جدا شدن قسمتی از بلوچستان در 1280 ه. ق، بسته شدن پیمان گلستان و تركمانچای در سالهای 1343ـ 1328 ه. ق. دو پیمان اخیر كه در پی جنگهای ایران و روسیه بسته شده بود، ضربه مرگباری به دنبال داشت: «جنگهای ایران و روس هم تكانی به روح ایرانی داد و هم باب مراوده را بین ایران و دنیای صتعنی غرب گشود. در اثنای این جنگ و بعد از آن بود كه پای انگلیسی ها و روسها به ایران باز شد.»15
مسخره آن است كه در پایان آن جنگهای ذلت بار، فتحعلیشاه و اطرافیان و درباریان تن پرور بی خبر، همچنان از دور رجز خوانی میکردند. فتحعلیشاه در پایان جنگ، بر تخت جلوس كرده و در حالی كه به دو متكای مرواریددوز تكیه داده بود، دریای غضبش به جوش آمد و روی دو كنده زانو نشست و شمشیر خود را به اندازه یك وجب از نیام كشید و این شعر را كه زاده افكار خودش بود سرود
كشم شمشیر مینایی كه شیر بیشه بگریزد؟! زنم بر فرق «پاسكویچ» كه دود از پطر برخیزد؟!16
و اطرافیان به التماس، او را از این كار بر حذر داشتند! چون می گفتند كه برق شمشیر او دنیا را زیر و رو می كند؟! به دنبال این شكست ها، نزدیكی به غرب به عنوان یك ضرورت مطرح شد و غربیان نیز در صدد برآمدند امتیازهایی در ایران به دست آورند.
دو: دادن امتیاز به خارجی ها
نخستین امتیاز مهمی كه آثار ویژه ای داشت، امتیاز خطوط تلگراف بود كه به انگلیسی ها داده شد. «در سالهای بعد همین تلگراف یكی از سلاحهای مهم قیام گردید زیرا شهرهای ایران را با یكدیگر و با شهرهای مهم زیارتی شیعه در عراق در تماس دایم نگاه داشت».17
نام این امتیازها به شرح زیر است
امتیاز رویتر در 1289 ه. ق
اجازه تاسیس بانك شاهی در 1307 ه. ق به جبران زیان رویتر
امتیاز كشتی رانی در كارون در 1306 ه. ق
امتیاز خرید و فروش تنباكو به شركت انگلیسی در 1309 ه. ق
امتیاز صید ماهی در خزر در 1306 ه. ق
اجازه تاسیس بانك استقراضی در 1308 ه. ق
امتیاز بهره برداری از جنگل به یونانیان در 1316 ه. ق
امتیاز استخراج نفت به دارسی در 1319 ه. ق
بدترین و سخت ترین امتیاز، دریافت قرض بود، كه نخستین آن در 1310 ه. ق. به مبلغ پانصد هزار لیره انگلیس از بانك شاهی گرفته شد. در سال 1318 ه. ق. قرضه ای از روسها به مبلغ 22/5 میلیون روبل دریافت شد و در مقابل، آنان امتیاز درآمد گمرك شمال را گرفتند … در 1320 ه. ق قرضه دیگری به مبلغ 10 میلیون روبل از روسها دریافت شد.18
ادیب الممالك فراهانی در واكنش به همین امتیازها و قرضه ها چنین سروده است
ای رسول هاشمی بردار سر اسلام را بین نالد از عیسی زسویی و از حواریون زیك سو
باد از جایی خرابم می كند باران زجایی كنت از سویی كبابم مب كند بارون ز یك سو
ای دریغا رفت آن قصری كه بود اندر كنارش دامن قلزم زسویی ساحل جیحون زیك سو
گرفشانم زنده رود از دیده جا دارد كه دارم غصه اهواز از سویی، غم كارون زیك سو
گردمان دیواری از بدبختی و غفلت كشیده فقر بی پایان زسویی قرض 30 میلیون زیك سو
ترسم ای ایرانیان تورانیان را قسمت افتد تخت كیخسرو زسویی تاج افریدون زیك سو19
سه: وخامت اوضاع اقتصادی
در مورد اوضاع اقتصادی ایران در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، «لرد كرزن» چنین نوشته است: تشدید فلاكت روستائیان كار را به فروش كودكان روستایی كشاند. فروش كودكان خردسال و حتی روستائیان جوان برای پرداخت مالیات در ایالات لرستان، سیستان، خراسان و كرمان امری كاملا عادی بوده است. روستائیان بلوچستان جز پوست هندوانه چیز دیگری برای رفع گرسنگی نداشتند … رعایای املاك دولتی در سیستان و بلوچستان از گرسنگی و پریشانی علف می خوردند و لوت و عور مثل حیوانات زندگی می كردند.20 اقتصاد بسته و غیر تجاری كهن ایران تا حدود زیادی «ناشی از سلطه سیاسی و نظامی جوامع ایلی بر اجتماعات شهری و روستایی بود، زیرا از یك سو مانع رشد تولیدات كشاورزی و سبب كندی جریان آن به شهرها می شد و از سوی دیگر محدودیت هایی برای رشد و توسعه سرمایه داری … فراهم می ساخت.»21
آن اقتصاد از دو سو در معرض فشار بود. از سویی قادر به تامین نیازهای داخلی نبود و از سوی دیگر دگرگونی های نظام مبادله ای بین المللی، به چنین اقتصادی اجازه دوام نمی داد. قرن سیزدهم هجری برای اقتصاد اجازه دوام نمی داد. قرن سیزدهم هجری برای اقتصاد ایران عصر تكان، تحول و تزلزلی بود كه تا آن زمان سابقه نداشت: «در قرون سیزدهم / نوزدهم كه زمان ظهور عواملی چون رقابت امپراتوریها، تجارت آزاد، تكنولوژی جدید، دموكراسی سیاسی و غیره بود، اقتصاد ایران، همانند سیاست آن ناگزیر از «تعادل» خارج شد … سقوط سریع بهای نقره در سه دهه آخر قرن نوزدهم میلادی همچون بلایی آسمانی، كسری پرداختها و تورم را تشدید كرد.»22 نیاز بازار جهانی به برخی از مواد خام از سویی و به دست آوردن بازار فروش كالاهای صنعتی بویژه بوسیله همسایه شمالی و مهمان ناخوانده جنوبی! اقتصاد ایران را به سوی تحول می كشایند. سرمایه داران روسی و انگیسی دست به رقابت آشكار و پنهان برای تسلط بر اقتصاد ایران زدند
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، شركتهای زیر در ایران سرمایه گذاری كرده بودند
اول: کمپانی سلطنتی ایران و انگلیس
دوم: موسسه بهره برداری از سرمایه در ایران
سوم:سندیكای آسیایی انگلیس
چهارم: کمپانی ایران و فرانسه
پنجم: بخت آزماییهای دولتی
شششم: بانك شاهنشاهی ایران
هفتم: موسسه حقوق استخراج معادن بانك ایران
هشتم: موسسه شاهنشاهی دخانیات ایران
نهم: شركت استخراج اولیه
دهم: شركت نفت بختیاری
یازدهم: شركت نفت ایران و انگلیس»23
در همین سالها بود كه ناصرالدین شاه به نخستین سفر اروپایی خود رفت. به هنگام اقامت وی در لندن، نهضت جدید كارگران كشاورزی انگلستان، از اوضاع زندگی در ایران انتقاد كرد. نمونه اش تصنیفی است كه خطاب به شاه ایران سروده بودند و به صورت دسته جمعی می خواندند
«پادشاه مستبد سرزمین بردگان شاه شاه
آنجا كه اراده او قانون است و اجرای آن به دست شاه شاه
آنجا كه كثافت و بیماری و قحطی و فساد
برای او اهمیتی ندارد زیرا همه مطیع او هستند
و او را با الماسهای درخشان و شاد می پوشانند شاه شاه
پس هر چه زودتر به ایران برگرد شاه شاه
و به جای زیاده روی و خوشگذرانی و راحت طلبی شاه شاه
برو به ایرانی های بیچاره بگو
كه اگر می خواهند آزاد گردند
باید با تمام وجود متحد شوند
و همه موانع را از پیش پای خود بردارند
حتی اگر تو باشی شاه شاه»24
اوضاع نابسامان اقتصادی و سیاسی داخلی، اثری غیر قابل انكار بر شكل گیری گفتمان سیاسی ایران نهاد. میرزا آقاخان كرمانی در نمایشنامه «سوسمار الدوله»، شوربختی و تیره روزی ایرانیان را به صحنه آورد. این نمایشنامه: «تراژدی دردناكی است از فساد و استبداد سیستم دولتی شرقی و استبداد آسیایی، غارت روستائیان، وضع مالیاتهای كمرشكن، غارت سرمایه داری تجاری، نبود امنیت، بریدن گوش و دماغ، ضبط املاك خرده مالكان، گرسنگی و احتكار، قحطی و بیماری.»25
همین میرزا آقاخان، پریشانی و نگرانی خود را از اوضاع ایران این گونه آورده است
ای ایران! زمین مینو قرین
تو حالا همه خراب، شهرهای آباد تو یكسره ویران
این ملت تو است، جاهل و نادان
همه گدای لاابالی از تمام ترقیات علم مهجور
از حظوظ آدمیت و حقوق بشریت محروم
به هر ستمی گرفتار و به زندگی خود اسف می خورند … 26
جای پای روشن اوضاع اقتصادی بر گفتمان ادبی را به زیباترین شكل در «سیاحتنامه ابراهیم بیك» می بینیم. قهرمان رمان خطاب به شاعران كهن می گوید
امروز بازار زلف و سنبل و كاكل كساد است. كمان ابرو شكسته و چشمان آهو از بیم آن رسته است. به جای خال لب از زغال معدن باید سخن گفت. از قامت چون سرو سخن كوتاه كن، از درختان گردو و كاج جنگل مازندران حدیث كن. از دامن سیمین بر آن دست بكش و بر سینه معادن نقره و آهن بیاویز. بساط عیش را برچین، دستگاه قالی بافی وطن را پهن كن. امروز استماع سوت راه آهن در كار است نه نوای بلبل گلزار. حكایت شمع و پروانه كهنه شد، از ایجاد كارخانه شمع سازی سخن ساز كن. صحبت شیرین لبان را به دردمندان واگذار؛ سرودی از چغندر آغاز كن كه مایه شكر است. از لوازم آبادی وطن ترانه بساز.27
چهار: تاثیرات ادبیات مجاور
الف) ادبیات عرب
«من در شعر خویش تمام تابعیت های جهان را حمل می كنم و به یك دولت وابسته ام و آن دولت انسان است.»28 «نزارقبانی ـ سوریه ـ 1923»
گفتمان ادبی برون از مرزهای ایران كه شامل ادبیات كشورهای همسایه و نیز ادبیات اروپایی است، بر ادبیات ایران اثر گذاشت. این مساله، مطالعه تطبیقی را ضرورت می بخشد. «ادب تطبیقی عبارت است از تحقیق در باب روابط و مناسبات بین ادبیات ملل و اقوام مختلف جهان … شاید بتوان گفت كه در ادب تطبیقی آنچه موردنظر محقق ونقاد است، نفس اثر ادبی نیست بلكه تحقیق در كیفیت تجلی و انعكاسی است كه اثر ادبی قومی در ادب قوم دیگر پیدا می كند.»29
در این میان، بین آثار و افكار عثمانیان، مصریان و ایرانیان وجوه تشابه و همانندیهایی می توان یافت زیرا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم با وجود تفاوتهایی بسیار: «بیداری ملی در میان همه این ملل ناشی از انتقاد كمابیش همسان از نظام سیاسی موجود و هواخواهی از استقرار یك نظام قانون یا مشروطه … بود»30
«اگر آثار نویسندگان ایرانی و عرب را در قرن سیزدهم هجری با هم مقاییسه كنیم، می بینیم كه هر دو گروه تا چه پایه درباره مسائل مهم اجتماعی و سیاسی ملتهای خویش بینشهایی یكسان داشته اند. هر دو گروه پیشرفت های غرب را در زمینه های گوناگون مادی و معنوی می ستودند و چاره رفع واماندگی ملت های خود را در تقلید یا اقتباس از راه و روش غرب خواه در زمینه سیاست یا اقتصاد یا علوم یا فنون نظامی می دانستند. هر دو با خودسری فرمانروایان مخالفت می كردند و حكومت قانون و نظام نمایندگی را بهترین شیوه كشورداری می شمردند. هر دو از چیرگی خرافات بر ذهن مسلمانان ناخشنود بودند و در آشنایی مردم خویش با دانشهای نو می كوشیدند.»31
رابطه مصریان و به طور كلی مسلمانان عرب با ایرانیان در آن روزگار، رابطه ای یكسو نبود، بلكه بین آنان نوعی تعاطی فكری برقرار بود. اگر كواكبی و «طبایع الاستبدادش» در ایران موثر بود، سید جمال الدین اسد آبادی و «عروه الوثقی» هم در مصر تاثیر چشمگیری داشت.
هر چند كه به نظر می رسد آنان بیش از ما و پیش از ما در بیداری و بیدارسازی كوشیده اند: هنگامی كه به آثار اسلامی عرب در این صد ساله اخیر می نگریم متوجه می شویم كه آنان بیشتر از ما به اهمیت موضوع {گفتمان ادبی} پی بردند و در آن باره كار كردند. امروز آنچه را جهان عرب بنام فرهنگ اسلام عرضه می كند با آنچه ما عرضه می كنیم قابل قیاس نیست … 32
در هر حال اعراب به دلایلی چند، موثرتر از ایرانیان عمل كردند؛ همچنان كه در مورد سید جمال الدین اسد آبادی نشان دادند. وی كه در كشور خویش غریب بود، در مصر با استقبالی گرم مواجه شد. هشت سال تمام مصریان از قلم و كلام و كمال او سود جستند و ما در سایه حكومت قرون وسطایی ناصرالدین شاه، فقط گاهی از دور، قبسی از آتش افكارش بر می گرفتیم.33 و مصداق سخن حكیم سنایی شدیم كه: «گرفته چینیان احرام و مكی خفته در بطحا
واقعیت این است كه از داخل ایران، اندیشه ای و اثری بیرون نمی تراوید، ولی ایرانیان مقیم آن سوی مرزها و از جمله مصر، در آن كشورها فعالیت می كردند و از دل خود به هر دو سوی مرز نور می پاشیدند: در سده 19 به ویژه در نیمه دوم آن ایرانیان بسیاری در مصر زندگی می كردند و از نزدیك شاهد این تغییرات نو بودند. در دهه آخر سده 19 تنی چند از روشنفكران ایرانی در قاهره می زیستند و به چاپ و نشر روزنامه های فارسی مانند حكمت (1892)، ثریا (1898) و پرورش (1900) سرگرم بودند. این روزنامه ها چنان موثر واقع شدند و مورد توجه روشنفكران و افراد باسواد ایران قرار گرفتند كه ورودشان به ایران به وسیله شاه و دولت منع گردید.34
اما در بین مصریانی كه بر گفتمان ایرانیان اثر گذاشتند، می توان از متفكران زیر نام برد
رفاعه، رافع الطهطاوی (1390 ـ 1316 = 1873 ـ 1801) از مردان ادب و فرهنگ مصر
یعقوب بن رفائیل صنوع، از مریدان سید جمال و یكی از محبوبترین روزنامه نگاران مصری
طه حسین (متولد 1889)
محمد عبده (متولد 1849)
عبدالرحمن كواكبی (متولد 1854)
مصطفی كامل (متولد 1874).35
نمونه ای از آرای كواكبی
مستبد را ترس از علم لغت نباشد و از زبان آوری بیم ننماید مادامیكه در پس زبان آوری حكمت شجاع انگیزی نباشد كه رایت ها بر افرازد یا سحر بیانی كه كه لشگرها بگشاید. گه او خود آگاه است كه روزگار از امثال كمیت36 و حسان37 شاعر زادن بخل ورزد كه با اشعار خویش جنگها بر انگیزد و لشكرها حركت دهند.38
همزمان با مصر، تركیه نیز كانون دیگری برای اشاعه افكار نو بود؛ هر چند در این دوره متفكرانی همردیف با متفكران مصری در آن كشور وجود نداشتند، اما كارهایی كه در آن كشور صورت می گرفت، از جمله جنبش تنظیمات و صدور فرمان معروف «خط شریف گلخانه»، بر افكار ایرانیان مقیم آن سامان اثر نهاد، همچنان كه بر اندیشه های میرزا تقی خان امیركبیر در ماموریت و اقامت چهار ساله اش در ارزنه الروم بی تاثیر نبود.39
گذشته از آن، تركیه شاید بیش از مصر محل اقامت و سكونت ایرانیان وطن پرست بود، چنانكه بیشتر متفكران آن روز ایران، دست كم چند سالی را در آن دیار گذرانده بودند. شكی نیست كه اندیشه های اصلاح طلبانه در مصر، در تركیه و همچنین در ایران ریشه در غرب داشت كه یك چند از شرق فاصله نداشت و می شد بین این دو نیم كره وجوه تشابهی پیدا كرد. «وجوه تشابهی كه تا پایان قرون وسطی بین شرق و غرب وجود دارد، اندك نیست، دلیل آن نیز روشن است: تشابه ساختار نظام اجتماعی، سیر تحولات فرهنگی، شیوه زندگی و نحوه اندیشه انسان ….. {لیكن} در نیمه نخست سده گذشته دوره ای نوین آغاز می شود. به این صورت كه غرب در اثر پیشرفت های صنعتی خود تحولاتی را در شرق پدید می آورد كه بی سابقه است.»40
ب) ادبیات غرب
اگرچه عدالت، آزادی، برابری، رفاه، به زیستی و برخورداری از حقوق، میوه های سرزمین خاصی نیستند ولی شكی نیست كه این مفاهیم و مصادیق آن چندان برای ایرانیان «آشنا» نبوده است. پس می توان گفت كه ظهور اندیشه های لیبرالی تا حدی محصول تازه غرب بود كه در واپسین سالهای قرن نوزدهم در میان بعضی از روشن اندیشان ایرانی طرفدارانی پیدا كرده بود. این افراد اغلب كسانی بودند كه به گونه ای با خارج از مرزهایی ایران در تماس بودند یا از طریق تركیه و روسیه و هندوستان یا از طریق نمایندگیها، كنسولگریها و نهادهای سیاسی ایرانی در خارج و گاهی نمایندگیهای خارجی در داخل كشور
در حوزه شعر، بعضی از گویندگان «سبك هندی»41 كه تقریبا از قرن دهم مستقیما با هندوستان مراوده داشتند، زودتر از دیگران در معرض وزش نسیم افكار لیبرالی قرار گرفتند: ترقی خواهان ایران از اواخر دوره صفوی تا حدی با شیوه های تفكر و نظم اجتماعی اروپایی و طرز زندگی غرب آشنا شده بودند. برخی از آنها از طریق هند با این نوع زندگی آشنایی یافته بودند. شاید یكی از نخستین افرادی كه به این مقوله توجه كرده بود، حزین لاهیجی (1103 ـ 1180 ه. ق) باشد كه شاعری مبرز از اواخر دوره صفوی به شمار می رود. او در یكی از آثار خود به طرز حكومت و شیوه زندگی اروپائیان و محاسن آن بذل توجه كرده و می نویسد: شاید تنها راه اصلاح امور ایران در این باشد كه آنرا بر اساس شیوه های غربیان سر و سامان بخشند. چندی بعد در همان زمان عبداللطیف شوشتری در «تحفه العالم» توصیفات چندی از زندگی مردم انگلستان عرضه كرد كه نشانگر آشنایی او با حكومت قانون در این كشور بود. او اثر خود را در اوایل دوره قاجار تالیف كرد و در هند منتشر ساخت. بحث او در خصوص فراماسونری و برابری همه در مقابل قانون، جالب توجه است.42
اما به دلایل مختلف در دوره ناصرالدین شاه قاجار اقتباس از خارجیها به گونه چشمگیری بالا گرفت و اصطلاحات خارجی كم و بیش كاربرد دقیقتری پیدا كرد؛ هر چند برداشت ایرانیان و اروپاییان از این واژه ها یكسان نیست و خاستگاه واحدی ندارد و منظور و مراد یكسانی را هم نمی رساند: از نخستین سالهای سلطنت ناصرالدین شاه، طرفداری از اندیشه ها و روشهای سیاسی لیبرال غربی آغاز شد … رشد اندیشه های لیبرال در میان روشنفكران ایرانی بیشتر از بیدار شدن احساسهای ملی گرایانه ناشی می شد تا اشتیاق محض به فلسفه لیبرال غربی. ایرانیان بیشتر به قدرت نظامی و دست آوردهای مادی كشورهای غرب به ویژه كشورهای دارای نظام مشروطه رشك می بردند تا به آزادی فردی در غرب.43
البته باید توجه داشت كه در خود اروپا نیز در آن ایام تحولات شگرفی روی داده بود: در اواخر سده هجدهم جنبشهای اعتراض اجتماعی و انتقاد اجتماعی در چنان سطحی پیدا شدند كه پیش از آن در تصور نمی گنجید. این جنبشها در سراسر اروپای غربی وجود داشت ولی به موثرترین شكل نخست در فرانسه ظاهر شدند. یادگارشان در عرصه عمل، انقلاب فرانسه و در عرصه تفكر انتقادی، دایره المعارف بزرگ دیده رو و دلامبر بود.44
جالب توجه آنكه ایرانیان نیز بیش از همه از فرهنگ، زبان و ادب فرانسه گرته برداری می كردند: از میان زبانهای غربی، زبان فرانسه به علل مختلف در اذهان ایرانیان موقعیتی ممتاز داشت. نخست آنكه زبان علمی و ادبی عصر بود. دوم اینكه فرانسویان به ویژه در ایران قاجاری به بد سابقگی انگلیس و روس نبودند. سوم آنكه فرانسه برای بسیاری، كشور انقلاب ژوئیه و پیشتاز آزادی فردی و حكومت ملی به شمار می رفت.45
جنبشهای فكری و انتقادی، همچنان به سیر تكاملی خود در اروپا ادامه می داد: «در سده نوزدهم انتقاد اجتماعی وسیعتر و عمیق تر از گذشته شد … داستانسرایان، نمایشنامه نویسان و منتقدان ادبی به موضوعهای جدید روی آوردند.»46 نسیم خوش این تحولات از راههای گوناگون به ایران رسید و روح و روان آزاداندیشان را تازه كرد و افقهای جدیدی به روی آنان گشود
پنج: ورود امواج مدرنیته
گفتمان ادبی مشروطه تا حد زیادی تحت تاثیر جریان مدرنیته است و در این قالب، قابل تبیین و شناسایی است؛ هر چند كه از همان آغاز می توان با «پل ریكور» هم عقیده و هم نوا بود كه: من این واژگان و این تمایز مدرن ـ پسامدرن را نمی پذیرم. اول آنكه نمی دانم مقصود از مدرن چیست؟ در دهكده من در «بروتاین» مدرن بودن یعنی داشتن برق!47 اما در هر حال این واژه با همه ابهام و نداشتن صراحت و دقت، جای خود را در فرهنگ ایران باز كرده است و آنچه را دهخدا از واژگان «متوارد» در نظر داشت، می توان در مورد این واژه در نظر گرفت. در واقع «توارد» نوعی جواز كاربرد لغت را صادر می كند. بی اینكه نیاز به تبدیل و برگرداندن به معادلی داشته باشد. گذشته از آن، این گفته نیز درست می نماید كه: «به نظر من مدرن معادلی ندارد»48
نخست به اجمال، ویژگیهای كلی مدرنیته را می آوریم و سپس گفتمان ادب سیاسی مشروطه را با آن می سنجیم: «مدرنیته را می توان نگاهی جدید به حساب آورد كه از درون رنسانس، اومانیسم، راسیونالیسم، پروتستانتیسم، انقلاب فرانسه و روشنگری سده هجدهم برخاست و عناصری از همه این تحولات را فراهم آورد.»49 استاد نامدار، حسین بشیریه برای مدرنیسم، چهره ای دوگانه (ژانوسی) ترسیم می كند؛ پیش از انقلاب فرانسه، مدرنیته نیم رخی خوش بینانه دارد، ولی پس از انقلاب وضعی متفاوت پیدا می كند.50 «اما به طور كلی می توان مدرنیته را مجموعه فرهنگ و تمدن اروپایی پس از رنسانس دانست.»51
ویژگیهای مدرنیته
«مدرنیته نه مفهومی جامعه شناسانه است، نه مفهومی سیاسی و نه مفهومی دقیقا تاریخی. مدرنیته مشخصه تمدن است؛ مشخصه ای كه به مقابله با همه فرهنگهای سنتی ماقبل خود بر می خیزد. مدرنیته در تقابل با تنوع جغرافیایی و نمادین فرهنگ سنتی، خود را در سراسر جهان به عنوان وحدتی همگن تحمیل می كند.»52
در این تعریف، نكته محوری همان سنت شكنی است و اگر خواسته باشیم دقیقتر بگوییم، درهم شكستن «حصار عادت» است. یعنی بینشهای تنگ محصور در مكان و زمان را رها می سازد تا انسانی را كه بیش از پیش پای خود را نمی بیند، به افقهایی دور آشنا سازد و روستازدگی اندیشه را بردارد و آن را جهانی كند.
مدرنیت همانا جسارت شگرف انسان است، برای هر چه دورتر رفتن، هرچه بیشتر دیدن، هر چه بیشتر شناختن، هر چه بیشتر چیره شدن و در چنگ گرفتن. او همانگونه كه طبیعت را ابزارگونه در چنگ می گیرد و باز می سازد، در قلمرو زبان نیز هر چه دورتر می رود تا هر چه بیشتر بداند و هر چه بیشتر بر آن چیره شود، تا آن را هر چه كاراتر به كار گیرد … این انسانی است پیشرو زیرا به پیشرفت ایمان دارد. جهان او جهان ساكن «بودن» نیست بلكه جهان بی مهار «شدن» است …»53
یعنی باز هم فراتر رفتن تا آنجه كه به گفته مرزبان نامه «همچون قمر عرصه مشارق و مغارب بپیماید و چون خورشید زین بر مناكب كواكب نهد.» مدرنیته می خواهد انسان «محدود»، را به نامحدود بپیوندد، به او كمك كند تا «طلسمات عجایب» را بشكند، از مرزها و اندازه های «خود» درگذرد و به قول مولانا: «بگذرد از حد جهان، بی حد و اندازه شود».
از نقد و نقادی گذشته، چند عامل دیگر نیز وجود دارد كه سبب تمایز جامعه مدرن از جامعه سنتی می شود
شتاب دگرگونی
دامنه دگرگونی
وجود نهادهای مدرن مثل دولت ملی، كالایی شدن كامل محصولات كار و نیروی كار و وجود شهرهای مدرن.54
این عوامل بر روی هم سبب پیدایی زمینه ای می شوند كه آنتونی گیدنز آنرا «جنبه پر امكانات» مدرنیته می داند و خود سبب «از جاكندگی» می شود. از جاكندگی یعنی كنده شدن روابط اجتماعی از محیط های محلی و پیوند خوردن آن با پهنه نامحدود زمانی و مكانی، یعنی «جهانی شدن». به گفته وی، دو عامل سبب «از جاكندگی» می شود، یكی ایجاد و آفرینش نشانه های نمادین است كه در آن میان مهمترین نماد پول است و دیگری تخصص
یكی از شاخص ترین صورت های از جاكندگی در دوره مدرن گسترش بازارهای سرمایه داری (از جمله بازارهای پولی) است كه از همان آغاز پهنه ای بین المللی داشته اند. «پول كامل» برای معاملات فاصله دار نقش تعیین كننده ای داشته است.55 از اینجا به بعد، گیدنز به تشریح نظام جهانی بر اساس داده های والرشتاین می پردازد. به طور خلاصه والرشتاین معتقد است كه پیدایش سرمایه داری، یك نوع سازمان كاملا متفاوت به ارمغان می آورد كه برای نخستین بار پهنه ای به راستی جهانی دارد و بیشتر بر قدرت اقتصادی متكی است تا قدرت سیاسی. به نظر وی: «سرمایه داری از همان آغاز یك پدیده اقتصاد جهانی بود و نه دولت ملی … سرمایه هرگز نگذاشت كه آرزوهایش را مرزهای ملی تعیین كند.»56
شكی نیست كه جهانی شدن اقتصاد و سرمایه بر گفتمان بشری تاثیری چشمگیر داشته است. كسانی همچون لوكاچ، گلدمن و اسكارپیت كوشیده اند در پرتو تحولات اقتصادی، آثار ادبی را تجزیه و تحلیل كنند. تاثیر اقتصاد بر جامعه و گفتمان ادبی تحت عنوان پدیده «چیزوارگی»57 مطرح می شود.58 بی آنكه به دام یكسونگری اقتصادی بیفتیم، باید بپذیریم كه تحولات اقتصاد جهانی بر گفتمان ادبیات سیاسی مشروطه و پس از آن آثار زیادی گذاشته است. ظهور و بروز آن اثرات، در حمایت گسترده تجار ایرانی از انقلاب مشروطه نمایان می شود.59
گذشته از آن، واژگانی وارد گفتمان فارسی شده كه در دوره های گذشته یا به هیچ عنوان به كار نمی رفته یا كاربرد اندكی داشته است، واژگانی چون برابری، كارگر و كارفرما، دهقان و كلاه نمدی و مانند آنها. این گفتمان تا اندازه زیادی از جهانی شدن اقتصاد ناشی می شد
یكی دیگر از عوامل جهانی شدن، توسعه صنعتی است كه خود به دومین عامل «از جاكندن» یعنی «تخصص» كمك می كند. رشد صنعتی سبب می شود كه انسان با تخصصهای مختلف سر و كار داشته باشد، از اتومبیل رانی گرفته تا هواپیما و برج نشینی، همگی تجلیگاه بارز تخصص است. به گفته گیدنز، تخصص داشتن یا اجبار به اینكه انسان فنی تر از گذشته زندگی كند، یكی دیگر از مظاهر زندگی جدید است.
از دیگر معیارهای مدرنیسم، تضاد با سنت است. «گیدنز» این مساله را در قالب «باز اندیشی» توضیح می دهد: در تمدنهای پیش از مدرن «باز اندیشی» تا اندازه زیادی محدود به باز تفسیر و توضیح سنت می شد، چندان كه در كفه ترازوی زمان، كفه «گذشته» بسیار سنگین تر از كفه «آینده» بود. وانگهی از آنجا كه نوشتن در انحصار اقلیتی قرار داشت، روال عادی بخشیدن به زندگی روزانه همچنان به سنت به معنای كهن آن وابسته بود. با پیدایش مدرنیت، باز اندیشی خصلت دیگری به خود می گیرد. در این دوره باز اندیشی وارد مبنای باز تولید نظام می شود، به گونه ای كه اندیشه و كنش پیوسته در یكدیگر انعكاس می یابند. عادی سازی زندگی اجتماعی هیچگونه ارتباط ذاتی با گذشته ندارد.60
در حقیقت این «باز اندیشی» در سایه خردباوری و تعقل امكان پذیر شده است. این است كه خرد گرایی هم یكی دیگر از معیارهای مدرنیته قلمداد می شود: «تجدد {مدرنیته} نوعی جامعه است كه در تعریف آن در آغاز، بها دادن به عقلانی ساختن و غیر مذهبی كردن زندگی اجتماعی است.»61 «با تكوین مدرنیت در اروپا، یعنی رشد عقلانی ناب و دست یازیدن آن به علم به عنوان تنها راه شناخت … غرب به صاف كردن حسابهای خود با گذشته پرداخت و در سده هجدهم دوران روشنگری، قرون وسطی و روح دینی آن را زیر تازیانه سنجشگری گرفت و با درهم شكستن بازمانده های آن در عالم اندیشه و در نهادهای اجتماعی و سیاسی راه را برای ظهور جامعه مدرن هموار كرد.»62
یكی از مظاهر رشد صنعتی، وجود تكنولوژی ارتباطات است كه به گسترش دانش بسیار كمك كرده است. اگر ما و پدران و مادرانمان یك چند از این گفته خالصانه و صمیمانه و در عین حال پر طنین و باشكوه فردوسی كه : «توانا بود هر كه دانا بود»، دامن كشان می گذشتیم و عظمت آن را به درستی درك نمی كردیم، امروز بسیاری از متفكران از همبستگی دانش ـ قدرت سخن می گویند: «امپراتوریهای آینده، امپراتوریهای مغزها خواهند بود»63؛ مطلبی كه چند سده پیش از جانب فرانسیس بیكن به تاكید تایید شده بود.64
آنتونی گیدنز بر این اعتقاد است كه تكنولوژی ارتباطات به «جهانی شدن» می انجامد: «تكنولوژی های ماشینی ارتباطات از زمان پیدایش ماشین چاپ در اروپا بر همه جنبه های جهانی شدن تاثیر نمایانی گذاشته است. این تكنولوژی ها یكی از عناصر ضروری باز اندیشی مدرنیت و گسست هایی هستند كه پدیده مدرن را از پدیده سنتی جدا ساخته اند.»65 در سایه همین تكنولوژی بود كه اندیشه های تازه از آن سوی مرزها، توانست به درون رخنه كند، روزنامه هایی در داخل و خارج منتشر شود و ترجمه و نشر آثار ادبی خارجی امكان پذیر گردد.
یادداشتها
یک: حسین رزمجو، شعر كهن فارسی در ترازوی نقد اخلاق اسلامی، ص 72
دو: همان كتاب، جلد دوم، ص 37
واژه پوئز در اینجا بی معنی است و به جای آن باید “ Poeme” = سه: شعر می آورد، همچنین واژه «الفاظ» را باید به صورت مفرد یعنی لفظ می آورد
چهار: امید زرین كوب، چشم انداز شعر نو فارسی، (تهران، انتشارات توس، 1358) ص 18
پنج: باقر مومنی، ادبیات مشروطه، (تهران، گلشایی، 1352) ص 50
شش: ناظم الاسلام كرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام سعیدی سیرجانی، (تهران، انتشارات نوین، آگاه، 1362) ص 223
هفت» همان كتاب، ص 330
هشت» امید زرین كوب، همان كتاب، ص 13
نه: عبدالرحیم طالبوف، آزادی و سیاست، به كوشش ایرج افشار (تهران، سحر. 1357) ص 198
ده: هما ناطق، مصیبت وبا و بلای حكومت، (تهران، نشر گسترده، چاپ اول، 1358) ص 127
یازده: هما ناطق، از ماست كه بر ماست، (تهران، آگاه، چاپ سوم، 1357) ص 240
دوازده: حسن شایگان، «ملیت، حریت، عدالت، مدنیت»، فرهنگ و توسعه، شماره 3 ـ 29، ص 24
سیزده: فریدون آدمیت، امیركبیر و ایران، (تهران، خوارزمی، چاپ هفتم، 1362) ص 330
چهارده: سعدی، گلستان، به تصحیح محمدعلی فروغی، (تهران، انتشارات امیركبیر، چاپ ششم، 1366) ص 213
پانزده: محمد علی اسلامی ندوشن، گفتگوها، (تهران، توس، چاپ اول، 1357) ص 85
شانزده: هما ناطق، از ماست كه بر ماست، ص 126
هفده: نیكی. آر. كدی، ریشه های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، (تهران، قلم، 1369) ص 98
هجده: محمد اسماعیل رضوانی، انقلاب مشروطیت ایران، (تهران، جیبی، چاپ سوم، 1356) ص 56
نوزده: ادیب الممالك فراهانی، دیوان اشعار، به اهتمام وحید دستگردی، (تهران، فروغی، 1355) ص 442
بیست: محمدرضا فشاهی، تكوین سرمایه داری در ایران، (1796 ـ 1905) (تهران، گوتنبرگ، چاپ اول، 1360) ص 184
بیست و یک: احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران: دوره قاجار (تهران، زمینه، چاپ اول، 1359) ص 38
بیست و دو: احمدعلی كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران … ، ترجمه محمدرضا نفیسی، (تهران، پاپیروس، چاپ اول، 1366) ص 72
بیست و سه» محمدرضا فشاهی، همان كتاب، ص 132
بیست و چهار: دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه منوچهر طاهرنیا (تهران، آشتیانی، چاپ اول، 1362) ص 251
بیست و پنج: محمدرضا فشاهی، همان كتاب، ص 37
بیست و شش: محمدعلی استعلامی، ادبیات دوره بیداری و معاصر، (تهران، دانشگاه سپاهیان انقلاب، 1355) ص 58
بیست و هفت: زین العابدین مراغه ای، سیاحتنامه ابراهیم بیك، به كوشش باقر مومنی، (تهران، نشر اندیشه، 1352) ص 122
بیست و هشت: محمدرضا شفیعی كدكنی، شعر معاصر عرب، (تهران، انتشارات توس، 1359) ص 103
بیست و نه: عبدالحسین زرین كوب، نقد ادبی، جلد یكم (تهران، امیركبیر، چاپ سوم، 1361) ص 126
سی: حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، (تهران، خوارزمی، چاپ سوم، 1372) ص 282
سی و یک: حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، (تهران، جیبی، چاپ سوم، 1363) ص 3
سی و دو: محمدرضا حكیمی، ادبیات و تعهد در اسلام، (قم، نشر فرهنگ اسلامی، 1358) ص11
سیو سه: محمد محیط طباطبایی، نقش سید جمال الدین اسد آبادی در بیداری مشرق زمین، (قم، دارالتبلیغ اسلامی، 1350
سی و چهار: عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران (تهران، امیركبیر، 1364) ص 16
سی و پنج: شرح و احوال و افكار و آثار این متفكران در منبع زیر آمده است است: حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب
سی و شش: کمیت بن زید اسدی: شاعر عرب (وفات 125 ه. ق) قصایدی نغز در مدح حضرت رسول (ص) و اهل بیت (ع) دارد
سی و هفت: حسان بن ثابت انصاری از نخستین شاعرانی است كه مدیحه های زیبایی در نعت رسول خدا سروده است. شعر وی پر از تلمیح های قرآنی و تعبیرهای اسلامی بود
سی و هشت: عبدالرحمان كواكبی، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، به تصحیح محمدجواد صاحبی، (قم، دفتر تبلیغات حوزه علمیه، 1363) ص 72
سی و نه: فریدون آدمیت، امیركبیر و ایران، ص 183
چهل: مجله چیستا، شماره های اسفند 73 و فروردین 74، ص 477
چهل و یک: سبك هندی در اساس به وسیله امیرخسرو دهلوی (725ـ 651 ه. ق) پایه ریزی شد، ولی توسط صائب تبریزی (1081 ـ 1016 ه. ق) به كمال رسید. یكی از ویژگیهای این سبك، افراط در بكارگیری صنایع و آرایه های شعری است
چهل و دو: احمدرضا شفیعی كدكنی، «از انقلاب تا انقلاب»، ادبیات نوین ایران، ترجمه و تدوین یعقوب آژند، (امیركبیر، 1362) ص 334
چهل و سه: گادجی، گیلبار، «تجار ایران و انقلاب مشروطیت» ترجمه چنگیز پهلوان، زمینه ایران شناسی، (تهران، فراز، چاپ اول، 1364) ص 223
چهل و چهار: تام. ب. باتامور، منتقدان جامعه، ترجمه محمد جواهر كلام، (تهران، سفیر، چاپ اول، 1369) ص 5
چهل و پنج: محمدعلی سپانلو، نویسندگان پیشرو ایران (تهران، نشر نگاه، 1366) ص 25
چهل و شش: باتامور، همان كتاب، ص 142
چهل و هفت: رامین جهانبگلو، نقد عقل مدرن، ص 241 «مدرنیت» واژه ای است زشت و نادرست كه نهایت بی سلیقگی در ساختن آن نشان داده شده است
چهل و هشت: داریوش آشوری، ما و مدرنیت، (تهران، صراط، 1376) ص 289
چهل و نه: محمدتقی قزلسفلی، «پست مدرنیسم و فروپاشی ذهنیت توسعه»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره 122 ـ 121، مهر و آبان 76، ص 51
پنجاه: حسین بشیریه، درآمدی بر جامعه شناسی تجدد (قم، دفتر تبلیغات حوزه علمیه، 1379) ص 21
پنجاه و یک: بابك احمدی، مدرنیته و اندیشه های انتقادی، ص 2
پنجاه و دو: فوكو، لیوتار و دیگران، سرگشتگی نشانه ها، ترجمه بابك احمدی و دیگران، (تهران، مركز، چاپ اول، 1374) ص 20
پنجاه و سه: داریوش آشوری، بازاندیشی زبان فارسی، (تهران، نشر مركز، چاپ اول، 1372) ص 172
پنجاه و چهار: آنتونی گیدنز، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، (تهران، مركز، چاپ اول، 1377) ص 9
پنجاه و پنج: همان كتاب، ص 32
پنجاه و شش: همان كتاب، ص 82
پنجاه و هفت: واژه تازه ای كه بر تسلط اشیاء در زندگی آدمی دلالت می كند و ناشی از عصر تولید و مصرف است. نقد تكوینی، ص 112
پنجاه و هشت: لوسین گلدمن، نقد تكوینی، ص 81 به بعد
پنجاه و نه: گاد. جی. گیلبار، «تجار ایران و انقلاب مشروطیت» زمینه ایران شناسی، ص 222
شصت: آنتونی گیدنز، همان كتاب، ص 46
شصت و یک: رامین جهانبگلو، «گفتگو با آلن تورن»، فصلنامه گفتگو، شماره 3، فروردین 73، ص 157
شصت و دو: داریوش آشوری، ما و مدرنیت، ص 172
شصت و سه: آلوین تافلر، جابه جایی در قدرت، ترجمه شهیندخت خوارزمی، (تهران، ناشر، مترجم، چاپ اول، 1370
شصت و چهار: ویل دورانت، تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب خویی، (تهران، آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دهم، 1371
شصت و پنج: آنتونی گیدنز، پیامدهای مدرنیت، ص 92
چاپ این صفحه
بازگشت : به بالای صفحه
به صفحه قبل