به گزارش "نواندیش" به نقل از هفته نامه "تابان" قزوین این بنا كه در شهر قزوین واقع شده بدون توجه دستگاه های فرهنگی مورد تخریب قرار گرفته است. گزارش كامل این نشریه در باره این رخداد بشرح زیر می باشد
خانه عارف قزوینی خراب شد. به همین سادگی و حتی شاید سادهتراز آن چه تصورش را بكنید و لازم هم نیست كه بدانیم چه كسی این كار را كرده است. شاید اصلاً متوجه نباشیم كه گذشته چقدر مهم است و شاید هیچ كداممان در خود احساس نیاز نكردهایم كه شناسنامه فرهنگی و تاریخی خود را همیشه در جیب بغل داشته باشیم. تقصیرما نیست چون نمی دانیم روزمرگی میان دیوارهای بلند و سیمانی شهرهای نوظهور و تازه متولد چه طعم گسی دارد و خبر هم نداریم كه همین پایین ،عرب پابرهنه بالا نشین چگونه در تلاش برای ساختن ریشه و تاریخ به محض یافتن یك تكه شمشیر زنگ زده ذوق می كند و چطور برای آنكه ثابت كند دیرینه و كهن است؛ جشنواره چشم و لعاب راه می اندازد. ما اینها رانمی دانیم چون اصالت و دیرینگی دلمان را زده است. دیگر نیازی به عارف نداریم كه هیچ. اصلا انگار هشتی های لبریز از بوی شكوفه سیب و طاق های فیروزه ای چشممان را آزار می دهد. اینجاست كه به صرافت می افتیم دستی به قهر بر سر این بیغوله های <تاریخ گذشته> بكشیم و برجی علم كنیم. حالا شاید بتوان فهمید چرا حتی در خودت احساس نیاز نمی كنی كه پاسدار گذشته و ریشه خودت باشی واین طبیعی است كه از تخریب خانه عارف یا فلان اثر تاریخی خم به ابرو نیاوری. هر چه باشد هراس از آنفولانزای مرغی و تب و تاب گلدكوئیست و اجاره مسكن به شرط تملیك مهمتر است، چه كه اینها نان و آب میشود و آن یكی نمیشود كه هیچ، نان دو تا برجساز بینوا را نیز آجر میكند و چه غافلیم از اینكه اكنون عرب اماراتی كه طعم بد بیریشهگی بدجوری كامش را تلخ كرده حتی نام خلیج فارس را نیز منكر است و چندی بعد نه تنها او، كه همپالكیهایش نیز كشور تو و حتی شهر <تو>ی قزوینی را نیز انكار خواهد كرد و برای تو چه میماند جز تكیه بر دیوارهای گلی كه به گاه صحبت از ریشه و پیشینه و اصالت از هزاران ستون سیمانی برج العرب نیز مستحكمتر است
آنچه امروز خراب شده، خانه عارف نیست كه میل به جاودانگی ماست. فروریختن كاهگل و چوب نیست كه انكار فرسایشی خویشتن خویش است. عارف یكی از نمادهای آزادیخواهی این شهر كه نه، تمام ایران است، قهرمانی كه در برهه زمانی خویش همان كاری را كرد كه قهرمانان جوان این شهر به هنگام جنگ تحمیلی كردند و اگر تفاوتی هست نه در كلیت آزادیخواهی كه در جزئیات است -كه آن هم تحمیل عصر و زمانه است- هر چه باشد انسان فقط میتواند روزنهای را به آینده در لحاف پشمین عصر و زمانه خویش باز كند
خانه عارف خراب شد و یكی از نشانههای این شهر در اثبات روح آزادیخواهی محو و نابود شد و این یعنی اینكه مثلاً اگر فردا كسی در همدان - شهری كه عارف در آن دفن است- مدعی ماهیت همدانی او شد و رسانهای در دست و نفوذی در كلام داشت، به راحتی او را ملك طلق خود میكند و تازه این اوج خوش بینی است چه كه معلوم نیست بیگانه اصلاً وجود چنین فرزند آزادیخواه و هنرمندی را در دامان مام میهن قبول كند. مگر نه این است كه امروز دهریون غرب، مسیح را با آن عظمت؛ افسانه ای تاریخی و نماد عقده فروخورده بشر در تجسم عینی دادن به آرزوی عدالت و مهرورزی تحقق نیافته میدانند، پس دیگر عارف بینوای ما چه محلی از اعراب دارد. عارف تصنیف میساخت و آوازی خوش داشت و خلاصه دستی در هنر و اكنون شناسنامه هنر این شهر نیز قلم خوردگی پیدا كرده است و باز هم مهم نیست كه در فرانسه آجر دیوارها را قالب میگیرند تا تخریب نشود و روزی مدعایی باشد بر اینكه در پای همین دیوار و در انقلاب فرانسه فلان كس در خون خود درغلتیده است و نشانی باشد بر روح آزادیخواهی ملت فرانسه و اینها همه در حالی است كه در اینجا هویت دیروز ما و گواهی اصالت ما را به سرقت میبرند و خانه <عارف> آن را ویران میكنند و ما باز هم غافلیم چرا كه حتی این <یونسكو> بود كه توقف پروژه برج جهان نمای اصفهان را خواستار شد و لابد باز هم یكی از همین موبورها باید به ما یاد بدهد كه چقدر ضروری است خانه عارف برپا باشد. من به وضوح نالههای حزین عارف را میشنوم و میدانم كه اگر امروز زنده بود به یقین دیگر نمیتوانست <گریه> را به مستی بهانه كند
من از تخریب بارگاه مقدس ائمه در سامرا همچون سایر برادران دینیام آزرده خاطرم، ولی این باعث نمیشود كه اگر آزرده خاطری من از غفلت هموطنان خویش در ضرورت حفظ هویت دیروز و امروزشان نیز آزرده نباشم و در این میان چه كنم كه قلم من نه سكه گلدكوئیست است كه جماعتی را به طمع و تلاش وادارد و نه آنفلوآنزای مرغی كه هراس و نگرانی را در دلها بیندازد و این عیب قلم من نیست كه مزمن بودن بیماریای است كه وجدان جامعه مرا گرفته است و شاید مزد گوركن این روزها مزدی دندانگیر باشد و چه میدانیم شاید مزد راننده بولدوزری كه خانه عارف را ویران كرد از همه اینها نیز بیشتر باشد
خبرگزاری ایرنا :
خانه عارف قزوینی شاعر، تصنیف سرا و نغمهسرای دوره مشروطه در محله صوفیان و در نزدیكی آرامگاه حمدالله مستوفی در شهر قزوین خراب شد. خانه عارف به علت اینكه از چندین سال پیش كسی درآن سكونت نداشته، خراب شده است
حدود دو سال پیش مدیر كل وقت میراث فرهنگی استان قزوین گفت كه درحال رایزنی با مالكان خانه یاد شده برای خرید آن هستند. سرپرست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان قزوین در اینباره به خبرنگار ایرنا گفت: این مكان خانهای بوده كه مدتی عارف در زیرزمین آن سكونت داشت. مهدی بهزادپور افزود: به دنبال آن بودیم كه این خانه را از مالك آن خریداری كنیم، ولی تاكنون چنین اتفاقی نیفتاده است
ابوالقاسم عارف قزوینی از سخن سرایان و موسیقیدانان بنام كشور كه از نغمه داوودی و سرپنجه نكیسایی بهره كافی داشت و در ایراندوستی و میهن پرستی و آزادی بینظیر بود، در سال هزار و دویست و نود و هشت قمری در قزوین به دنیا آمد. زندگی عارف قزوینی در دوره مشروطیت و مبارزات مردمی وی باعث شد که این شاعر و ترانهسرای ملی با قلم خود به مبارزه با استبداد و ظلمی كه به مردم كشورش روا میشد، بپردازد و به همین دلیل نیز بارها دستگیر و تبعید شد
عارف در دوران زندگی خود به بیشتر شهرهای ایران سفر و كنسرتهای بسیاری را اجرا كرد كه با استقبال گسترده مردم آن دوران روبرو شد. در زمانی كه بسیاری از مردم ایران جرات گفتن كلمه وطن را نیز نداشتند، عارف قزوینی با جسارت و طبع بلند خود ندای وطن خواهی و میهن پرستی را در كشور سر داد. عارف قزوینی سرانجام در روز اول بهمن ماه هزار و سیصد و دوازده خورشیدی مطابق با هزار و سیصد و پنجاه و دو قمری در شهر همدان لبیک حق را اجابت گفت و در کنار آرامگاه ابوعلی سینا به خاك سپرده شد
محیط گریه و اندوه و غصه منم
كسی كه یك نفس آسودگی ندید منم
منم كه در وطن خویشتن غریبم و زین
غریب تر كه هم از من غریبتر وطنم
چو گشت محرم بیگانه خانه، به در گور
كفن بیار كه نامحرم است پیرهنم