درفضاها و نمادها
نگاهی به داستان های غلامحسین ساعدی


رضا اغنمی

نویسنده بانگاهی ژرف، دربررسی آثار وداستان های ساعدی، اشاره های جالبی دارد که از هر جهت قابل تأمل است. پرسشهائی پیش کشیده که بنیادیست. مسئولیت پذیری نویسنده وخواننده را گوشزد میکند و صداقت متن هرنوشته را که به راستی عبرت آموز است. مینویسد: «او یکی ازبرجسته ترین نمایندگانِ داستان نویسی ایران در "دهه چهل" است. راوی صادق یک دوران. ... رابطه نویسنده و یک دوران تاریخی چگونه استت؟ رابطه نویسنده و متن چیست؟ خواننده و متن چگونه یکدیگررا باز می آفرینند؟ همه موضوع تاریخ نقد ادبی تلاش درجهت پاسخ به این ابهام هاست.» ص 71

نویسنده با شناخت درست ار رابطه تاریخ و حکایت وداستان با پیش کشیدن این موضوع بحث را باز میکند و ازداستانهای اولیه ساعدی «توپ» یاد میکند. ساعدی که درآن داستان، بخش هایی از جنگهای دوران مشروطیت را درآذربایجان، و مداخله روسهای تزاری با همکاری فئودالهای محلی را بازآفرینی میکند با نقل و قولهایی ازمتن داستان، خواننده را به قلب حوادث آن سال های پرتنش میبرد که خیزشی پراز امید بود برای رهائی مردم از چنگال ظلم و ستم و بیعدالتیهای کهن. و بعد اشاره ای دارد به یک صحنه از داستان که اوج فلاکت اجتماعی و فرهنگیِ را مانند یک سند تاریخی ثبت شده؛ دراذهان مخاطبین ش زنده میکند: «سگهای گنده، هرکدوم قد یه الاغ که همین جورردیف پشت سرهم نشسته بودن ... چهاردهاتی اسب مرده ای را پوست میکندند دوربرشان، دهها کلاغ پرریخته و گردن درا منتظربودند. بوی لاشه دیوانه شان کرده بود ... کله گاو را جدا کرده روی سنگی گذاشته بودند وتعداد زیادی زنبور دور چشم ها و زبان آویخته حیوانات جمع شده بودند ... صدای جغد از چند گوشه بلند میشود و شب فرا میرسد.» ص 74

بهروز، به کانون ماجراهای داستان نقب میزند. با ارائه تصویرجباران غالب، برگی ازتاریخ سراسر خونبار وطن را ورق میزند. «دراین میان "ملاهاشم" که برای نجات گوسفندانی که درمیان ایل ها دارد به کوه و بیابان زده است، توسط قزاق ها اسیرمیشود وبه عنوان بلد به خدمت ژنرال درمیآید. ره بران ایل ها این خیانت را نمی بخشند و به جرم همکاری با دشمن او را به دهانه توپِ به غنیمت گرفته شده می بندند و هرتکه اش را به گوشه ای میفرستند.» ص 74

درهمین بخش است که نویسنده ضمن بررسی نقادانه از دو اثر بسیار درخشان ساعدی : {عزاداران بیل و ترس ولرز}، «ازترس و مرگ دوهمزاد جدائی ناپذیر» یاد میکند. بهروز، بررسی آثار ساعدی را با این داوری صادقانه به پایان میرساند: «داستان های ساعدی بازنویسی تاریخ نیست؛ نفی تاریخ است به نفع تاریخِ انسان، به نفع تاریخِ بی انتهای رنج های انسانِ نوعی، به نفع تاریخِ غمها واشک های انسانِِ یک عصر. داستان های ساعدی منشورچند وجهی افشاء است ازطریق پنهان کردن. صحه برتنهایی انسان است درروبه رویی با فضاهای خوفناک؛ تأکید برسرگشته گی انسان است دربرابر سلطه گر و سلطه پذیر. » ص 89





چاپ این صفحه       بازگشت :     به بالای صفحه     به صفحه قبل